روایتی از نی نی و بی بی
پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۲۱ ب.ظ
از آن روز که با نوزاد کوچولوی سه کیلویی آمدم خانه، سه ماه گذشته. توی این مدت اکثر اوقات خواب بوده. حالا به قدر کافی قوی شده تا بتواند غلت بخورد و روی شکم قرار بگیرد یا حتی خودش را در حد چند سانت به جلو بکشد. دیگر نمی توان تنهایش گذاشت. ممکن است خودش را به لبه تخت برساند. نگرانش شدم. لبه ی تخت بالش چیدم. دیگر خیالم راحت است...
از روزی که زمین گیر شده سه ماه گذشته. حاجیه بی بی که شیرزنی بود برای خودش حالا اکثر اوقات روی تخت خوابیده. دیگر نمی توان تنهایش گذاشت. دیشب رفتم احوالی بپرسم. دیدم تختش را عوض کرده اند. از این تخت های بلندی که دو سه برابر تخت های معمولی ارتفاع دارند با یک سری تجهیزات اضافه. به مامان گفتم یه موقع بی بی از تخت نیفتد. نگرانش شدم. لبه تخت بالش چیدم اما خیالم راحت نیست هنوز....
التماس دعا
۹۷/۰۲/۲۰