انــــــار

انــــــار میوه ی مادرم زهــــراست...

انــــــار

انــــــار میوه ی مادرم زهــــراست...

هفده دی

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۴۴ ق.ظ

دیروز بعد از صبحانه، همسرم کتاب دختر شینا را برداشت و باز کرد و شروع کرد به بلند بلند خواندن. آن صفحه ای بود که قدم خیر تیپ مردانه زده بود و رفته بود روی پشت بام و برف ها را تمییز می کرد، در حالی که باردار بود و پا به ماه. او می خواند و بغضی چنگ می انداخت به گلویم. یکی دو صفحه ای خواند و بعد چند کلامی راجع به صبوری و رنج های این بانوی بزرگ صحبت کردیم و برای روح بلند او و همسرش، حمد و صلواتی تقدیم کردیم. بعد آن داشتم چرخی در اینستا می زدم که پستی دیدم از خانم ضرابی زاده با عکسی که کمی پایین تر می بینید. متوجه شدم 17 دی ماه است. تعجب کردم از این اتفاق. چرا امروز باید دخترشینا می خواندیم و یاد این بانو را زنده می کردیم؟ 9 سال پیش، چنین روزی، قدم خیر رفت پیش همسر مهربانش تا به جبران تمام فراق هایی که در این دنیا کشیدند، کنار هم باشند. سلام خداوند بر شهید ستار ابراهیمی و همسر صبور و بزرگوارش...


۹۷/۱۰/۱۸
انـ ـــار

نظرات  (۴)

۱۸ دی ۹۷ ، ۰۷:۲۹ پلڪــــ شیشـہ اے
با خوندن این کتاب دلم زیر و رو شد.
خیییییلی دلچسبه. خیلی. اشک های حاصل از خوندن هر صفحه اش نا گزیر بود 
ممنون از یادآوری خوبتون
خدا رحمتشون کنه
پاسخ:
بله همین طوره

خواهش می کنم
۱۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۶ پیـــچـ ـک
سلام
دیروز مادر منم میگفت: پس ما آدم نبودیم؟ هی شیر به شیر بچه میاوردیم. ده روز یه بارم شوهرمونو نمیدیدم.تازه این در صورتی بود که سرکار توی شهر بودن وگرنه جنگ بود و شانس میاوردیم سه ماه یه بار... همیشه ترس اینو داشتیم که از دستمون برن. همش جنگ بود و مردا نبودن. همه چیز گردن خودمون بود. 
یه نسلی از زنای ما بدون هیچ چشمداشتی واقعا قوی عمل کردن. حفظ ارزش های و حفظ خانواده و جهاد کنار مردا قدرت ایثار و فداکاری بالایی میخواد! 
این همه توقعی که ما زنای امروز داریم از ضعفمونه. 
خدا به همه همسران شهدا اجر بده! میراث بزرکی رو برای ما گذاشتن.

پاسخ:
سلام و رحمت خدا بر شما

واقعا همین طوره
سلام خدا بر زنان صبوری که بی توقع رنج کشیدند و دم نزدند.

چه قدر ما زن ها لوس و پرتوقع شده ایم حالا!
یکی دو تا بچه را در نهایت رفاه بزرگ می کنیم و همواره طلب کاریم...
نثر ساده و روانی که زندگی‌شون رو ملموس‌تر می‌کنه رو دوست داشتم. 
و از اون دست کتابایی بود که حین خوندنش گاهی میگفتم خدای من دیگه چقدر تحمل!!
خدا بیامرزتشون ان شاءالله.
پاسخ:
ان شالله

من جدای از نثر روان و روایت جذاب و .... معتقدم به روح کتاب. 
رنجی که صبورانه و خالصانه تحمل کردند حالا سبب می شود واژه های این کتاب رسوخ کنند در عمق جان ما
۱۹ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۰ رزمنده ..
سلام مومن. جزاکم الله خیرا

این کتاب خیلی زیباست...نسخه جدیدتر این داستان را در کتاب"یادت باشد" روایت زندگی شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی و فرزانه سیاهکالی مرادی بخونید..

بنده اول اون کتاب "یادت باشد" را خوندم و بعد کتاب "دختر شینا"
جالب اینجاست که در کتاب "یادت باشد" هم اشاره می کنه که فرزانه خانوم، کتاب "دختر شینا" را می خونده و مرتب می گفته "حمید، زندگی اینها چقدر شبیه زندگی ماست"

ان شاء الله فراموش نکنیم که چه فداکاری هائی انجام شده و انجام میشه تا ما راحت زندگی کنیم....



عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
پاسخ:
سلام و رحمت خدا بر شما


بله همین طوره.
یادت باشد را خوانده ام. شاید درباره اش نوشتم به زودی.


سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">