گذر عمر
گاهی به اینجا سر می زنم. با عجله نگاهی به وبلاگ هایی که دنبال می کنم می اندازم ومی روم. با امید می روم. با امید اینکه روزی برمی گردم و تمام حرف های نگفته و تلمبار شده را اینجا می نویسم. با خودم می گویم که روزی تک تک داستان های کوتاه و بلند، حقیقی و خیالی ام، را برای شما می نویسم... اما امروز حس کردم که زیادی خوش خیالم! من دیگر آن انار سابق نیستم. اوج وبلاگ نویسی ام در آستانه ی ۲۰ سالگی ام بود حالا اما نزدیک ۳۰ سالگی ایستاده ام. آن دختر دانشجوی مجرد، طی این ۱۰ سال همسر شده، چهار بار مادر شده و خیلی چیزها آموخته. من از همین فضای کوچک وبلاگی مجازی، یک کوه تجربه آموخته ام، چه برسد به زندگی وسیع حقیقی... امید که تجربه ها پوشالی نباشد و آموخته ها، مرا به سمت تقوا سوق دهد...
سلام
بنویس ، حتما بهره می بریم.